تولد

تولد24 سالگی مبارک ((تنها ارزوم:ظهور اقا مهدی(عجح الله) و
شفای بیماران وسلامتی همه مردم دنیا))

دوستان برای همه توی این شب ارزوی شادی و
خوشی دارم بی غم و غصه
اعتراف عاشقانه

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو
بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت
کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش
دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر
از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه
خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه
خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و
باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و
بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی
خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم
دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این
دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت
شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....

آرزو کردن

تا میخوام آرزو کنم اسم تو اولش میاد
با اینکه بد کردی به من دلم هنوز تو رو میخواد
خاطره هام کنار تو محاله از یادم بره
شب تا سحر به یاد تو میمونه دل در به در
رفتن تو شکست من دل دادنم به دست غم
حرفات همش بهانه بود نخواستی که باشی با من
این همه مدت به انتظار نشستنم بیهوده بود
دروغ میگفتی به من طفلی دلم چه ساده بوووود
ولنتاین
قشنگترین حرفی که یه پسر میتونه به عشقش بزنه اینه که
عزیزم دختر بعدی که من عاشقش میشم ,دخترمون خواهد بود
اونـی ــکـه
اگـهـــ صــد دفـعهـــ هـم نـاراحتـشـــ کـنیـــ ... 
هــر بــار مــیگه : 
اینــــ دفـعهی آخــریهــــ کـه میبخــشمت !
و بـا اخــم مــیاد تـو بغــلتـــــــ ...!

تبریک این روز به همه ی گلهای این وب
محرم با تمام غم هایش فرا رسید...

برخیز و به عاشقان بپیوند
در جاری مهر شستشو کن
وانگاه ز خون خود وضو کن ...
رو جانب قبله ی وفا کن
با دل سفری به کربلا کن
بنگر ، به نگاه دیده ی پاک
خورشید ، به خون تپیده ، در خاک
افتاده وفا به خاک ، گلگون
قرآن به زمین فتاده ، در خون
عباس علی ، ابوفضایل
در خانه ی عشق کرده منزل


تراوش های ذهنی یک جوان ایرانی
چند وقت پيش با بابام دعوام شد، دستشو برد بالا که
بزنه تو صورتم…!
منم يهو رفتم تو فاز هندي گفتم:
بزن بابا..!
بزن !
بزن بذار بفهمم که پدر بالا سرمه…!
بزن که بفهمم هنوز بي صاحاب نشدم…!
بزن بابا!
و در نهايت ناباوري بابام زد تو گوشم
مکالمه ای بین من و مادرم:
-مامان
– جونم
– داشتم ماست می خوردم
– نوش جونت پسرم
– ریخت رو فرش
– کوفتو بخوری نکبت…
من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن…
حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب بعد حتما ً
میگه :
الان اومــــــدم بکــــشمـــــــِــــت… اَه لعنتی پتو داره نمیشه
ﺍﺯﺷﻨﯿﺪﻥ”ﻋﺰﯾﺰﻡ”!
ﺩﺭﺻﺤﺒﺘﻬﺎﯼﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺫﻭﻕ ﻧﮑﻨﯿﻦ
ﺑﻪ ﻋﻄﺴﻪﯼ ﮔﺮﺑﻪﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺭﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻥ!!
تو دوران مدرسه هفته آخر عيد كه ميشد همه قول وقسم مي خورديم نيايم مدرسه!
فردا كه ميشد همه اومده بودن ببينن كي نيومده.
يعني عاشق اون اتحادمون بودم !!!
یارو تو مترو داشت جوراب زنونه میفروخت،
بهم گفت: یه دونه بخر، گفتم: من مجردم، زن ندارم!
گفت: بخر بكش رو سرت برو دزدی!
سر کلاس زبان خارجه استاد از رفیقم چیزی پرسیده که باید به انگلیسی جوابشو میداده.
چند ثانیه طول کشید واون همون طور که داشت فکر میکرد با خنده گفت :
….loading, please wait
جهــان سوم جـاییست کـــه به جای ایمــیل از واژه
پست الکتــرونیکـی استفاده میشود کـه هم پست و هم الکـــترونیک انگــلیسـی است … !!!
ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت ،
نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب میگیره .
فک کنم سوتفاهم شده با خدا !!
این نیز بگذرد…
اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی ما نگذرد…
تو ترافیک گیر کرده بودیم که یه BMW 530 اومد بغلمون,
به بابام گفتم بابا یه دونه از این بی ام و ها بگیر،
بابام گفت ماشین ماشینه دیگه چه فرقی داره..؟
ببین الان هم ما تو ترافیک گیر کردیم هم این یارو….!!
یعنی خداوکیلی تا حالا اینجوری قانع نشده بودم…
فکر کنم خدا وقتی داشت دماغ ملت خاورمیانه رو می آفرید
کلید Caps Lock رو فشار داده بود…
هرچی بیشتر میگذره و علم پیشرفت میکنه کل مردم دنیا رویاهاشون به حقیقت می پیونده،
ما جوک هامون تبدیل به واقعیت میشه
دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود
من چرا آمده ام روی زمین ؟

دریکی روز عجیب ، مثل هر روزِ دگر، خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش. . .
منزلم بی غوغا ، همسر و فرزندان ، چندروزی است مسافر هستند ،توی یک شهر غریب !
فرصتی عالی بود ، بهرِ یک شکوه ی تاریخیِ پردرد از او . . .
پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من :
با شما هستم من !
خالق هستیِ این عالم و آن بالاها . . .!
من چرا آمده ام روی زمین ؟
شده ام بازیچه ؟ که شما حوصله تان سر نرود ؟
بتوانید خدایی بکنید ؟ وشما ساخته اید این عالم ،
با همه وسعت و ابعاد خودش ، تا به ما بنمایید
قدرت و هیبت و نیروی عظیم خودتان ؟؟؟
هیبتا ، ما همگی ترسیدیم ! به خداوندیتان ، تنمان می لرزد . . .!
چون شنیدیم ز هر گوشه کنار ، که شما دوزخ سختی دارید ، . . .
آتشی سوزنده و عذابی ابدی !
و شنیدیم اگر ما شب و روز ، زِ گناهان و زِسرپیچی خود توبه کنیم
چشممان خون بارد و بساییم به خاکِ درتان پیشانی
و به ما رحم کنید ، و شفاعت باشد و صد البته کمی هم اقبال . . .
حور و پردیس و پری هم دارید . . .
من خودم می دانم که شما از سر عدل ، بخت و اقبال مرا قرعه زدید
همه چیز از بخت است ! شده ام من آدم
اشرف مخلوقات (راستی حیوانات ، هرچه کردند ندارد کیفر ؟)
داشتم خدمتتان می گفتم. . . قسمتم این بوده
جنس من مرد شده ! آمدم من دنیا ، مرز سال دو هزار!
قرعه ام این کشور و همین شهر و دیار. . .
پدرم این بوده ، که به من گفت : پسر ! مذهبت این باشد . . .
راه و رسم و روشت این باشد !
سرنوشتم این بود ، جنگ و تحریم و از این دست نِعَم . . . .!
هرچه شد قرعه ی من این آمد !
راستی باز سوالی دارم ، بنده را عفو کنید
توی آن قرعه کشی ناظری حاضر بود ؟
من جسارت کردم ، آب هم کز سر من بگذشته ، پاسخی نیست ولی می گویم :
من شنیدم که کسی این می گفت :
چشم تنها ز خودش بی خبر است
چشم را آیینه می باید تا خودش دریابد
تا بفهمد که چه رنگی دارد ، تا تواند زِخودش لذت کافی ببرد . . .
عجبا فهمیدم ، شده ام آیینه ای بهر تماشای شما !
به شما بر نخورد . . .! از تماشای قدو قامتتان سیر نگشتید هنوز ؟
ظلم و جور و ستمِ آیینه را میبینید ؟
شاید این آیینه ، معیوب و کج است ، خط خطی گشته و پُر گردو غبار !
یا که شاید سر و ته آیینه را می نگرید!
کمی از ع ش ق بگوییم با هم . . .
عرفا می گویند ، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل ، خلق نمودی بنده !
عجبا ! عشق ما یک طرفه است ؟
به چه کس گویم من ؟
می شود دست ز من برداری ؟ بی خیالم بشوی ؟
زورکی نیست که عاشق شدن ِ ما بر هم !
من اگر عشق نخواهم چه کنم ؟
بنده را آوردی ، که شوم عاشق ِ تو ؟
که برایت بشوم واله و حیران و خراب ؟
مرحمت فرموده همه ی عشق و می و ساغر ِ خود را تو زِ ما بیرون کش !
عذر من را بپذیر ! این امانت بده مخلوق دگر !
می روم تا کپه ام بگذارم ،صبح باید بروم برسرکار ، پی این بدبختی ، پی یک لقمه ی نان !
به گمانم فردا ،جلوه ی عشق تو را می بینم ، در نگاه ِ غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده . . .!
خوش به حالت که غمی نیست تو را ، نه رئیسی داری ، نه خدای عاشق ، نه کسی بالا دست !
تو و یک آیینه ی بی انصاف ! کج و کوله ست و پراز گرد و غبار
وقت آن نیست کمی آیینه را پاک کنی ؟
خواب ِ سنگین به سراغم آمد . . . کَم کَمَک خواب مرا پوشانید . . .
نیمه شب شد و صدایی آمد ، از دل خلوت شب ، از درون ِ خود ِمن . . .
من خدایت هستم . . .
هرچه را می خواهی ، عاشقانه به تو تقدیم کنم . . .
تو خودت خواستی ای تا باشی !
به همان خنده ی شیرین ِ تو سوگند که تو ، هرچه را می بینی ، ذهن خلاق خودت خلق نمود...
هر چه را خواسته ای آمده است ، من فقط ناظر بازی توام !
منتظر تا که چه را ، یا که ، که را خلق کنی !
تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه ، ز ِ تَه دل ز ِ درون ، خواهشی نامحسوس
نه به فریاد بلند ، بلکه از عمق وجود ، ز ِ برای عدم خود بنما
تو همان لحظه دگر نابودی ، به همان سادگی ِ آمدنت !
خواهش ِ بودن ِ تو ، علت خلق همه عالم شد . . .
تو به اعماق وجودت بِنِگر ، ز ِ چه رو آمده ای روی زمین ؟
پی حس کردن و این تجربه ها ، حس این لحظه ی تو ، علت بودن توست !
تو فقط لب تر کن ، مثل آن روز نخست . . .
هرچه را می خواهی ، چه وجود و چه عدم ،
بهر تو خواهد بود ، در همان لحظه ی آن خواستنت . . .
و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟؟!!
دلبرم ! حرف قشنگت این بود :
(( زادگاهم این باشد ، تا توانم که فلان کار کنم ، و در این خانه ره عشق نهان گشته
و من می یابم ، پدرم آن آقا ، خُلق و خُویَش ، رَوِشَش ، میراثش . . .
همه اش راه مرا می سازد . . .
بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم! ))
........ همه را با وسواس تو خودت آوردی ......... همه را خلق نمودی ، همه را ..........
تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی ، من شدم عاشق ِ تو . . .
دست من نیست تو را می خواهم
به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای
شرّ و بی حوصله و بازیگوش مثل یک بچه ی پر جوش و خروش
ناسزاگفتن ِ تو باز مرا می خواند که شوم عاشق تر . . .
هرچه معشوق به عاشق بزند حرف درشت
رشته ی عشق شود محکمتر . . .
دیر بازی ست به من سر نزدی !
نگرانت بودم ، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی !
و به آواز بلند ، رمز شب را گفتی :
" من چرا آمده ام روی زمین ؟ "
بازهم یادم باش ! مبر از یاد مرا
همه شب منتظر گرمی آغوش توام
عشق بی حد و حساب ِ من و تو بهر ِ تو باد . . . . .
خواب من خواب نبود !
پاسخی بود به بی مهری من
پاسخ یک عاشق . . . !
به خداوند قسم ، من از آن شب دل خود باخته ام
بهر رسیدن به عزیزم . . . به خدا . .
دوستت دارم در به حدپرستش
چقدر این روزها دلگیره
چه واژه ای پیدا کنم برای این روزا.. .

واژه می طلبم.................
ان موقع که میگویی خواسته ات اجابت شد فکر میکنم که شاید...
وقت ندارم که لپ تاپ را روشن کنم میروم سراغ گوشی اما اینترنتم راه نمیدهد و مجبور میشوم قبل از دیدن چیزی بروم..حالا که رسیدم بدو بدو امدم ببینم اما............
ندیدم چیزی..!
گوشت را بیاور جلو!
دلم برای ان عشقم که می امد تونت که با هم بحرفیم کلاس تنگ شده..
همان که با هم یک عالمه زیر باران خیس شدیم و به سرم هوای حوا زذ و گوش کردیم..
همان که با هم توی هفت تیر اب طالبی خوردیم..
همان که اشکالهای نوشته هایم را میگوید..
همان که روزهایم را با تقویم دیواری اش فردا میکنم..
همان که سر نت توی وبم کلی چیز نوشت..
همان که..
دلم برای واژه هایت و
بیشتر
خـــودت
تنگ شده!!
پی نوشت:یادم قول هایم را که هنوز هیچ کدام..
تو هم یادت مانده؟؟

بچه میشوم.......

یادش بخیر...................
رویا..

نسیم خنکی بیاد و تو چای داغتو بخوری..
گاهی باران هم نمی بزند..و پنچره ها را خیس کند..
کتابت را بخوانی ...و صدای موسیقی..
کتابت را خلاصه کنی و لذت ببری از لحظاتت...یکهو تلفنی زنگ بزند و بگویند ما پشت دریم!
وای صدای دوستانت..امده اند باچند شاخه گل بابونه!
گل ها را از ته دلت بو میکنی و میگذاری توی گلدان روی میز..
برایشان چای میاوری با شکلات!
میخورید و میخندید و حرف میزنید..
بعدش اگر هنوز باران می اید میروید باهم که قدم بزنید..و بستنی ای بخورید...
رویا بافی هایم زیاد شده این روزها
انتظار
آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست
گوشه ی قلبت را بنگر
من آنجا به انتظارت هستم

پیانو
تو سایت یکی از بچه ها دیدم نوشته بود:
زندگی همانند یک پیانو است
کلاویه های سیاه بدی ها
و کلاویه های سفید خوشی های روزگارند
باید با سیاه ها و سفیدها بازی کنی
تا بتوانی آهنگ زندگی را بنوازی
بهای کسب تجربه چیه؟
امروز داستان عشق و شکست دو نفر رو شنیدم
یکیش جریان زن جوانی بود
که شوهرش داره بهش خیانت می کنه
هر روز و با وجود آگاهی زنش.
دومی ماجرای پانزده سال پیش بود
دختری که داستان زندگیشو تعریف می کرد چهل سالشه
می گفت :چندین سال پیش با یه پسر دوست بودم
قرار بود ازدواج کنیم ولی
خانواده هامون راضی نبودن
با وجود این ما با هم بودیم
که یه روز فهمیدم دو ماهه که با دختر انتخاب شده
از طرف خانوادش ازدواج کرده و من نمی دونم
حتی دختری که باهاش نامزد شده فهمیده و بهش زنگ زده
گفته برو کنار و مزاحم عشق ما نشو و...
می گفت:
چند سال پیش پسره باز اومده بود دنبالم
و می گفت زنمو دوست ندارم تورو می خوام.
حتی از اون می پرسیده که اسم بچشو چی بزاره
من می گم شاید این دختره اونقدر خوشبخت بوده که
همه جریان همون اول براش رو شده و با
بی شخصیتی مثل اون ازدواج نکرده
اما به بهای یک عمر مجرد موندن؟
دلیل جدایی ؟
فرض کنید یه پسر به کسی که دوستش داره می گه:
''اونقدر دوستت دارم که حتی اگه یه روز بهم خیانت هم بکنی
باز هم ازت جدا نمی شم.''
حالا می خوام بدونم
چنین فردی که عشق به این بزرگی داره
و علیرغم خیانت هم همچنان پابرجا می مونه
چی بدتر از خیانت می تونه باعث بشه که این عشق
از دل اون فرد بیاد بیرون؟
لطفا هر چی به فکرتون میاد بگین
هر چیزی که تو ازدواج نقش داره در نظر بگیرین.
دل شکسته

یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
.
.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه
روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
"اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت!!!!.
.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
.
.
.
.
.
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند!!!!!.
ادبیات دخترانه
ازیه دختره پرسيدم:حالت چطوره ؟
گفت :ميجي يوجي!!
اولش فکر کردم داره چيني ژاپني حرف ميزنه نگو منظورش اين بوده : مرسي ، تو چي..؟
ادبيات دخترا اونم به روز
خوشگل = خوجل
خوبی = خوفی
جیگرتو بخورم = جیگلتو بخولم
عشق منی = عجق منی
قربونت برم = قلبونت بلم
چطوری؟ = تطولی؟
چی کار می کنی = چیکال می کنی
سلام = شلام
دختر = دخمل
پسر = پسمل
عزیزم = عجیجم
جون = جونززززززززززز
بی تربیت = بی تلبیت
بی ادب = بی عوض (این یکی درک ربطش کمی مشکل واقعاً)
دوست ندارم = اصنم نِی خوام
نمیدونم = نیدونم(این روزا خیلی می گن!!)
فال و طالع بینی سال 1391( سال نهنگ)
![]()
چینیها معتقدند بودند در شروع سال نو ازبین تمام حیوانات تنها دوازده حیوان را برای گردش زمین انتخاب کرده است که به ترتیب ظاهر می شوند وانسانها برحسب تولد در سال مورد نظر دارای همان خصوصیات می باشند .این حیوانات به ترتیب : موش ، گاو ، ببر ( پلنگ ) ،گربه ( خرگوش ) ،اژدها ( نهنگ ) ،مار اسب ، بز (گوسفند) ،میمون ، خروس ( مرغ وجوجه ) سگ وبالاخره خوک می باشند . شبیه همین اعتقاد نیز بین ما ایرانیان وجود دارد. سال ۱۳۹۱ به نام نهنگ می باشد ببینیم سال نهنگ برای ما چگونه خواهد بود .
خصوصیات متولدین سال نهنگ یا اژدها :
پاک و مخالف پستی و دوروئی . بسیار قوی و پشت کاردار . اکثراً مجرد . ساده و معصوم و بی گناه . بسیار خوش شانس . هیچ چیز برایش غیر ممکن نیست . هرچه در زندگی بخواهد، براحتی بدست می آورد . زود گول می خورد . در سیاست بسیار ضعیف است . دل به هرچیز که ببندد، بالاخره آن را بدست می آورد . در کارها بسیار بدپیله . هر کاری را تا ابد تعقیب می کند تا موفق شود . عاشق آتش بازی . گاهی سر صحبت را بدست می گیرد و سخنران مطلق می شود . حرفهایش واقعاً مؤثر است . گاهی ندانم کاری و سهل انگاری می کند . خیلی بداخلاق و تندخو و جاه طلب . یک شخصیت باشکوه و کمال گرا و باادب و بزرگ دارد . در تمام عمر، بسیار قوی و سالم و نیرومند . همیشه بهترین را می خواهد . بسیار بخشنده و محبوب القلوب و دوست داشتنی . از ابتدا، پایان هرکاری را می بیند . هرگز ناامید نمی شود . بسیار قوی و محکم و بااراده . مشکل دل به کسی می بندد و هرگز عاشق نمی شود . از همین رو خیلی دیر ازدواج می کند . زبانش قبل از تفکر بکار می افتد . بسیار شاداب و خنده رو . از زندگی واقعاً لذت می برد . مثل ستاره در جمع می درخشد . ورزشکار است . خیلی پرحرفی می کند . و بالاخره او همیشه از کارها موفق بیرون می آید !
سازگاری نهنگ در امر ازدواج :
با مــــوش : یکی از بهترین پیوندهای ممکن.
با گـــــــــاو :این دو دائماً با هم در جنگ هستند.
با ببـــــــــر : علی رغم وجود مشکلات ناچیز، می تواند پیوند خوبی باشد.
با خرگوش : زوجی مناسب و خوب.
با اژدهـــــا : آنها همیشه باهم رقابت می کنند.
با مـــــــــار : ممکن است چنین پیوندی اتفاق بیفتد.
با اســـــب : … که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها !
با بـــــــــــز : یک پیوند عمیق، استوار، خوب و پایدار.
با میمــون : باوجود تفاوتها، می تواند خوب باشد .
با خــروس : موزون ولی نه چندان پر شور.
با ســـــگ : سگ به خاطر خویشتن داری و تحمل ممکن است صدمه ببیند و از این پیوند رنج ببرد.
با خــــــوک : یک پیوند عالی.
می توانند موشها را انتخاب کنند. موش عاشق پیشه می تواند هرچه را که اژدها (نهنگ) از دست می دهد بدست بیاورد و از آن نگه داری کند.
روح شوخ مار هم همیشه مانند ترمز ملایمی، جلوی افراط کاریهای غرور اژدها را خواهد گرفت.
خروس مغرور و خودنما نیز براحتی می تواند شریک زندگی اژدها( نهنگ) بشود. او تابع پیروزی های اژدها خواهد شد و از آنها لذت می برد.
اما نیمه کامل وجود اژدها چه در عشق و چه در ازدواج، میمون است. ایندو به یکدیگر به شدت محتاج اند ولی این حقیقتی است که تنها میمون از آن خبر دارد. فقط میمون است که می تواند اژدها را فریب دهد!
ارتباط اژدها و ببر به ندرت می تواند ارتباط آرامی باشد.
اما قبل از هرچیز اژدها باید از سگها حذر کند. سگ بدبین و عصبی و واقع گرا هرگز نمی تواند اعتقادی به اژدها داشته باشد.
پیشگویی های سال ۱۳۹۱ :
نمونه ای از پیشگویی ترکان اویغوری : و چون سال نهنگ در آید باران ها و فراوانى باشد، چون جایگاه نهنگ در آب است.
در زمان فعلی نیز مردم روستایی و کشاورزان آمدن یا نیامدن باران را در فصل کشت به این نسبت می دهند که سال بر پشت چیست ؛ به عنوان مثال می گویند امسال بر پشت خرگوش است و چون خرگوش در راه رفتن جست می زند باران امسال پراکنده است یا فلان سال بر پشت نهنگ بود و چون نهنگ در اقیانوس زندگی می کند سالی پر باران بود و یا سالی که بر پشت مرغ است و چون مرغ در یک جایی می تپد ( می خوابد ) پس در یک منطقه باران خوب آمد و سال خوب بود.






سلامتي مگس که يادمون داد زياد که دور کسي بگردي آخرش ميزنه تو سرت !